۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

آری، جور دیگر باید دید

زندگی، آن جنگلی است که پهناور است و زیبا. با طراوت. شاد و خشن. پر رمز و راز و پر هیاهو.
لذت بخش و دشوار.

و این جنگل، باتلاق هایی دارد که اگر بی توجه باشی، گرفتارشان خواهی شد؛ تا جایی که دیگر چیزی جز سیاهی و کثیفی نخواهی دید. گاه ما آدم ها سر را درلجنزار فرو می بریم و می گوییم آه چه دنیای کثیفی. و گاه چنان مبهوت زیبایی می شویم که باتلاق ها و گودال ها و سنگ ها؛ غافلگیرمان می کنند. و ما می گوییم خوشی به ما نیامده است!

چه خوب است تعادل را از طبیعت یاد بگیریم. چه خوب است یاد بگیریم با هم بودن لطافت و سر سختی را. ببینیم طلوع خورشید را در سرزمینی دیگر هنگامی که پیش چشمانمان غروب می کند...

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.سایت زیبایی داری.تبریک میگم

ناشناس گفت...

سلام.سایت زیبایی داری.تبریک میگم

ناشناس گفت...

مطلب زیباست.

ناشناس گفت...

ببینیم طلوع خورشید را در سرزمینی دیگر هنگامی که پیش چشمانمان غروب می کند...
che tosife zibayi azizam.
:)

ناشناس گفت...

البرت هوبارد : زندگي رو زياد جدي نگير ، چون هرگز از اون زنده بيرون نميري