۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

خدایا شاید وقتشه. نیست؟


امشب می خوام بنویسم. می خوام واسه وبلاگ بنوسم. از دلتنگی هام بنویسیم. چه بخونی، چه نخونی. امشب این دل منه که داره می نویسه.
دلم گرفته. از همونی که توام دلت گرفته. از همون شکست باورها. این یکی از غصه های جمع شده تو دلمه. غصه ای که فقط به شکل اشک تو خلوت خودت بی حضور دیگران خودشو نشون میده. غصه ی خورد شدن، تحقیر شدن، مضحکه شدن، ملعبه شدن.
امشب نمی خوام از زندگیو بازیاش بگم. امشب اگه هم بخوام نمی تونم از زندگی بگم. ذهنمو پلمپ کردن.
به من چه که از زندگی بگم؟ از مرگ بگم؟ به من چه که از دنیا و اسرارش حرف بزنم.حتی اگه اون حرفا در حدی باشه که فقط بگم نمی دونم، نمی فهمهم!
با این خاک چه کنیم؟
بریزیم به سرمون؟ بذاریم خونها مونو روش بریزن؟ بذاریمش بریم؟ چی کار کنیم؟ بدیمش دست مفت خورا؟ چماق به دستای بد دهن؟ دست جانیای خون خوار؟ جای ما کجاست؟ تو چهار دیواری؟ با میله های عمودی؟
خدایا گیجم. مگه دنیا دست تو نیست؟ می خوای خودشون خودشونو از بین ببرن؟
خدایا صدام گرفته. حالا دیگه به زور روغن می چپونن تو گلوم که صدام در نیاد. خدایا اگه من چشم و گوش و دهنمو ببندم، دیگه بچه تو شکم مادرش تیر نمی خوره؟ اگه من روغن بخورم، دیگه دختریو نمی کشن که از مرگش سوء استفاده کنن؟ خدایا اگه من همه ی این کارا رو بکنم، می تونم خر بشم؟ یا گوسفند شم؟ بعد می تونم برم بهشت؟
خدایا چرا به ما عقل دادی؟ ما که باید هر چی اون آقاهه می گه گوش کنیم تا بریم بهشت، پس چرا یه کاری کردی که نتونیم حرفاشو باور کنیم. خوش به حال اونایی که تجزیه و تحلیل اون آقاهه رو تو دهنشون می چرخونن و به همه می گن (و باور می کنن که)فکر خودمونه. خوش به حالشون که می رن بهشت.
خدایا مایکل جکسون رو کجا می فرستی؟ اون که حرف آقاهه رو گوش نمی کرد. می گن یه عالمه کارای خوب و خیر کرده. دل خیلیا رو شاد کرده. خیلیا تو دنیا دوسش دارن. ولی من می دونم، حتما می ره جهنم.آخه اون یه جور دیگه فکر می کرد. همش گناه می کرد. بی چاره خودش فکر می کرد که گناه نمی کنه ولی آقا به ما گفته که آدمایی مثل اون جاشون تو جهنمه. آخه اونا یه جور دیگه فکر می کنن.
خدایا می شه حالا که یه کاری کردی که منو خواهر برادرام مجبور باشیم خودمون فکر کنیم و واسه زندگیمون تصمیم بگیریم، می شه لطفا مواظب خواهر برادرام باشی؟ می شه؟ مواظب باش تیر نخورن. چماق نخورن. تو چهار دیواری چپونده نشن.
خدایا روح من جزئی از روح توئه. توئی که نا محدودی. پس روح منم نا محدود و خواهان پروازه. مگه نمی گن هر خواهشی که تو در وجود انسان بذاری، حتما برای برآورده شدنش هم چاره ای جور کردی؟ پس حداقل اگه چارشو نشونمون نمی دی، نذار خواهر برادرام تو قفس زجر بکشن. خدایا جوهر پاک انسانی رو متبلور کن. خدا. جنایت بسه. به اسم تو آدم می کشن. بسه.
خدایا شاید دیگه وقتشه. نیست؟
کی باید خاتمه بده به این وضع؟ کی باید در برابر مدعیان جانشینی تو بایسته؟ خدایا این مردم چشم امیدشون به توئه. نذار طاغوت بدنامت کنه. ما بنده ها ضعیف تر از اونی هستیم که در برابر دیو صفت های خون خوار بایستیم و پیروز بشیم. خدایا اگه عارفان و خواستاران تو در راه تو بمیرن، دیگه کسی باقی نمی مونه که بخواد به دنبال نامحدوده ی وجود تو بگرده. دنیا بازم میوفته دست یه سری مدعی دیگه.
خدایا شاید دیگه وقتشه. نیست؟
چقدر دیگه خون باید ریخته بشه؟ چندتا دیگه از معشوق هات باید بمیرن خدا؟ خدایا این شهیدا همونایین که اهل جهاد علیه باطلنا. اینا رو فطرت پاکشون که از تو سرچشمه گرفته فرستاد جلوی چوب و چماق و اسلحه. حق طلب های ابدی. خدایا نذار به اسم تو و به امید بهشت رفتن بچه های این مملکتو زیر مشت و لگد و باروت بگیرن.
خدایا شاید دیگه وقتشه. نیست؟
خدایا حداقل اونایی رو نجات بده که بهشون گفتن اگه به نیت تو و رضای تو جنایت کنن، می رن بهشت. نذار لفمه ی حروم تو دهن بجه های اینا بره که اگه بره فردا بدتر از اینا سرمون میاد. خدایا به گوسفند پروری که می تونی خاتمه بدی؟ نه؟ نمی شه؟ آخه اونا چی کنن که از بچگی تو گوششون فرو کردن که هر چی ما می گیم خدا گفته و باید به حرف ما عمل کنی تا بری بهشت؟ جوونای مملکتو با چماق کبود و خوننین می کنن و با دل خوشی که فکر می کنن برای رضایت تو بوده، دستمزد می گیرن و می برن خونه که یه لقمه نون حلال(!) بخورن. دلت می یاد؟
خدایا شاید دیگه وقتشه ها. نیست؟ جون من وقتش نیست؟!

۴ نظر:

1بچه فیل گفت...

SALAM BOLBOL:D
CHETTORII KHANOOM?
BLOGAMO UP KARDAM AGE BESHE DIGE AZIN BE BAD JAYE 360O JAHAYE DIGE BLOGSPOTO UP MIKONAM!
MESE INKE TOAM TARAVOSHATE MAGHZIT BAZIVAGHTA KHAILI BALA MIREHAAA!!!
AZ HAMOON MODEL FEKRDARDI KE TOOYE POSTAM GOFTAME:D

سجاد صاحبان زند گفت...

چقدر سوال مي كني دختر.... در ضمن چيز بد(؟) نمي نويسم كه فيلتر شم...

حجت گفت...

سلام
جون تو وقتشه ! ولی نمی دونم چرا خدا هنوزم صبر می کنه !
یه بار با یه دوستی صحبت می کردم (اس ام اس) بعد بهم گفت بی خیال بابا ، تو آخر یه کاری دست خودت میدی ، اومدم جواب بدم ، یه بیت اومد تو ذهنم (ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ، موجیم که آسودگی ما عدم ماست) اما یهو ، بیت دوم یه چیز دیگه اومد به ذهنم ، اینو نوشتم :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم،
هرچند در این معرکه ناگاه بمیریم
سبز باشی خانمی

ناشناس گفت...

زهرا باكری، خواهر شهیدان مهدی و حمید باكری، با صدور اطلاعیه‌ای شدیداللحن به سوء استفاده کودتاچیان از ارزش‌های انقلاب، تهمت‌های آنها به خانواده‌ی باکری‌ها و رفتار حاکمیت با خانواده‌های قربانیان اخیر اعتراض کرد. روز گذشته متن سانسور شده‌ی این اطلاعیه در رسانه‌ها منتشر شده بود و اکنون متن کامل این اطلاعیه‌ی مهم و تکان‌دهنده را که امروز توسط خانواده شهیدان باكری در اختیار رسانه‌ها قرار گرفت، بخوانید:


بسم الله الرحمن الرحیم‌

اینجانب خواهر سه شهید هستم. در زمان رژیم شاهنشاهی برادر بزرگم شهید و برادر دیگرم به حبس ابد محکوم شد. دو برادر دیگرم نیز در حکومت جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند .30 سال از عمرم را در حکومت ستمشاهی و 30 سال باقی را در جمهوری اسلامی سپری کردم.

در زمان رژیم شاهنشاهی که برادر بزرگم اعدام شد و برادر دیگرم در زندانهای قصر، اوین، عادل آباد شیراز، قزل قلعه و زندان ارومیه زندانی بود ، ما و مردمی چون ما این حق را داشتیم که با حقوق دانان بین المللی و نمایندگان سازمان عفو بین الملل و نمایندگان سازمانهای حمایت از زندانیان دیدار و در مورد زندانیانمان گفتگو کنیم ، ولی در حکومتی که به اسم حضرت علی(ع) و امام زمان مزین است، پدران و مادران و همسران زندانیان، حق ندارند از احوال آنان با خبر باشند و هیچ گونه اطلاعی، حتی در مورد محل بازداشت عزیزانشان به آنان داده نمی شود و خانواده ها حق بازگو کردن وضعیت بد زندانیانشان در زندانها را با هیچ مقام و مسوولی ندارند؟؟!!!