۱۳۸۷ خرداد ۲۹, چهارشنبه

نرگس برای عکاس نمی خندد

امروز یه ایمیلی بهم رسید که دوباره من رو به هم ریخت. قرار بود برای مدتی سراغ این جور مطالب نرم . خیلی تلاش کردم که گریه نکنم و خودم رو بی تفاوت نشون بدم... اما نشد. حس می کردم پنجه های یه حیوون وحشی داره با فشار روی روحم کشیده می شه. به نظرم مسخره اومد وقتی کسی نیست از روح و جسم و زندگی و سرنوشت این بچه ها و خیلی از بچه های دیگه مراقبت کنه، من به فکر مصونیت روحم باشم.
همه ی تصاویر رو این جا نذاشتم چون خیلی آزار دهنده بود. فقط بعضی ها رو انتخاب کردم . ناراحت کردن دیگران جالب نیست. اصل مطلب برسه کافیه از نظر من.








این عکس یکی از آزاردهنده ترین عکس ها بود. چهره ی این دختر، میزان آسیب جسمش رو نشون می ده و شیب دست خطش روی تخته ی سیاه کلاس حاکی از جراحت عمیق روحشه. انگار می خواد داد بزنه ولی صداش در نمیاد. در مونده که چی بگه، به کی بگه؟!...











"مطابق آیات قرآن هیچ فردی در یک وضعیت اجتماعی ظالمانه که روابط سیاسی، اقتصادی و اخلاقی آن بر مبنای ستم به حقوق عمومی استوار شده است؛ حق مسامحه و غفلت ندارد و نمی تواند به بهانه ی استضعاف در آن جامعه هضم شود."...تو یکی از کتابامون نوشته بود!




این هم بخشی از متن ایمیل این عکس هاست. همه ی متن رو هم نذاشتم که نکنه جنبه سیاسی پیدا کنه!مطمئن باشید عکس های آزاردهنده تری هم وجود داشته:

نرگس براي عکاس نمي‌خندد
برق نگاه معصومشان ‌با قاب‌هاي چوبي در دست که در آن ‌چهره‌هايي متفاوت از تصوير فعليشان را نشان‌ مي‌داد، آتش به دلمان زد.
عمق نگاه نافذشان شرمسارمان کرد که چرا نبايد يک بخاري استاندارد در کلاسشان مي‌بود، و انگشت‌هاي ذوب شده‌ نرگس در کنار کتاب فارسي کلاس سوم ما را ناخودآگاه به ياد حسنک کجايي، تصميم کبري، روباه و خروس و ده‌ها درس خاطره‌انگيز ديگر اين دوره انداخت.
نمي‌دانيم وقتي به درس پترس فداکار مي‌رسند، چه تصويري از انگشت پترس در ذهنشان شکل خواهد گرفت و حتي نمي‌دانيم آيا به خاطر گرمي مشعل دهقان فداکار، او را دوست مي‌دارند. دخترکان و پسرکاني با قاب‌هاي بزرگ در دست که حسرت و رنج در چشمانشان موج مي‌زند، بچه‌هايي که رنگ نداشته ديوار خانه‌اشان حکايت از جيب خالي والدينشان براي هزينه‌هاي سرسام‌آور درمان دارد و نمي‌دانيم چرا تا به امروز گره‌هاي چروک چهره‌‌هايشان که قرار بود ترميم شوند، هنوز باز نشده است و اين پرسش که آيا در ميان سيل پزشکان اين مرز و بوم کسي حاضر است با ظرافت انگشتانش مرهمي براي صورتکان اين بچه‌ها باشد، ما را به خود مشغول کرده است.
نرگس در روستايشان مي‌ماند، به دنبال مرغ خانه‌اشان مي‌دود تا شايد با سر و صداي مرغ و خروس‌هاي خانه بتواند اندکي خود را تخليه کند.
نرگس در کنار ديگر بچه‌هاي قرباني غفلت ما در کنار بچه‌هاي روستا براي گرفتن يک عکس حاضر مي‌شود اما او براي عکاس نمي‌خندد.
نرگس دفتر مشقش را باز مي‌کند، به زحمت و با کمک دست ديگر مداد سياه را در دست مي‌گيرد و در سطر اول مي‌نويسد: اي کاش کلاسمان آتش نمي‌گرفت




با سپاس از وبلاگ فلاپي 98 براي پوشش اين خبر
http://floppy98. blogspot. com/2008/ 05/blog-post. html

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

hichi nemitunam begam,kheili narahat konande bud

ناشناس گفت...

hichi nemitunam begam,kheili narahat konande bud

ناشناس گفت...

GOD

Unknown گفت...

انسان شكننده‌ترين موجود جهان است و روزگار به شكلي وحشتناك او را مي‌خورد و له مي‌كند. اين رسم روزگار است

ناشناس گفت...

خيلي تحت تاثير قرار گرفتم ، واقعا تاثر انگيز و تاثر انگيز تر اين كه همه چيز پس از يه فلسفه بافي فرامش ميشه و عادي.

ناشناس گفت...

ممکنه وقت خبرهای شبانگاهی پخش بشه بعد از چند تا اخی و ... همه چی فراموش میشه خوش به حاله اونی که غایب بود!

ناشناس گفت...

nazari nadaram,faghat asabam khurd mishe in jur chizaro mibinam.

ناشناس گفت...

منظورم بخش پاياني مقابله با افكار منفي بود.

ناشناس گفت...

salam,webloget ham mesle khodet kheili porbar va amoozandast.rasti , rajebe falsafeye riazi va rahe residan be khoda az tarighe riazi ham matlab benevis :D ba inke 100 darsad mokhalefesham !va midonam kheili doosesh dari !

ناشناس گفت...

وای خدایا جدی جدی دیونه شدم با این عکسات.خدا این همه زیبای به ما داده باز نق می زنیم این طفلکی ها چی می کشن بین این همه ادمایی که فقط ظاهر براشون مهمه که اگه نداشته باشی کازه کوزت و خودت جمع کنی سنگین تری.خدا صبرشون بده.صبر...

ناشناس گفت...

hasib in chi bo0d?:(
halam bade:(