۱۳۸۷ خرداد ۳, جمعه

من عجیبم یا تو؟Entry for August 23, 2007


مادر بزرگ هر جمعه، مویش را دم اسبی می کند
دندان مصنوعیش را در می آورد، کفش اسکیت می پوشد
و به یاد خیانت های کوچک پدربزرگ
در پارک دانشجو تک چرخ می زند!
پدربزرگ مدام ترانه ی "ابروکمون" را می خواند
و نمی داند مادربزرگ هم تاتو کرده ست
او قول شرف داده
سکه های قدیمی، شمشیر قجری و افتخارات پدری را بفروشد
تا دماغ دلمه ای مادربزرگ فندقی شود!
پدربزرگ تازگی ها بلا شده زیر ابرویش را بر می دارد
"پینک فلوید" گوش می دهد
پیراهن چسبان LOVE  می پوشد
ژل می زند
کافی نت می رود و ساعت ها چت می کند!
این بچه های پیر واقعا خوشمزه اند
وقت خواب، هر دو عینک جوشکاری می زنند!!
>>>>>>شعر از اکبر اکسیر<<<<<<<

چه چیزی عجیبه؟ معیار "عجیب" بودن چیه؟ چرا ما به دیگران می گیم "عجیب"؟  چه چیزی باعث می شه  فکر کنیم رفتار  عده ای  "عجیب" و غیر عادیه و بهشون بگیم "دیوونه"؟
شاید این طرز قضاوت ناشی از عدم درک ما از دیگران و نوعی خودخواهی باشه. شاید واسه اینه که ما انتظار داریم همه اون طوری زندگی کنن که ما دوست داریم. فکر می کنیم درست لباس پوشیدن و درست رفتار کردن، و کلا درست زندگی کردن، اونیه که ما فکر می کنیم. اگه کسی طوری لباس بپوشه که ما دوست نداریم، یا می گیم چه آدم عجیبیه یا میگیم دیوونه ست. اگه بخواد روال زندگیش مثل بقیه نباشه، تعجب می کنیم می گیم خله. شاید همه ی ما این طوری نباشیم اما اکثرمون همین طوری رفتار می کنیم .  مثلا اگه یه نفر سال آخر الکترونیک باشه و یه دفعه انصراف بده، بهش می گیم خل و اگه بعدش بره پزشکی بخونه بهش می گیم عجیب. هیچ وقت نمی پذیریم که آدم ها با هم فرق دارن و قرار نیست همه یه جور زندگی کنن.
تصور من اینه که تا زمانی که نحوه ی زندگی و رفتار کسی مزاحمت و خللی در زندگی دیگران ایجاد نکنه، اون فرد اجازه داره هر طور که مایله زندگی کنه.البته کسی اجازه نداره خودش رو تخریب کنه چون عضوی از جامعه است و دیگران دارن تو اون جامعه زندگی می کنن و کسی نمی خواد تو جامعه ای زندگی کنه که سالم نیست. ممکنه مشکل اون فرد به کل جامعه (به طور مستقیم یا غیر مستقیم)آسیب وارد کنه ولی تا وقتی ضرری به کسی وارد نمی شه، هر کسی باید بتونه اون طور که می خواد زندگی کنه و حق داره که نخواد دیگران تو زندگیش دخالت کنن. اما ما چی کار می کنیم؟ کسی رو که با سلیقه ی خودش لباس هایی با رنگهای مختلف پوشیده رو مسخره می کنیم در حالیکه برامون کاملا عادیه اگه کسی لباسی تماما سیاه بپوشه. ما حتی به خودمون اجازه می دیم دیگران رو مجبور کنیم اون طوری لباس بپوشن و اون طوری موهاشون رو درست کنن که ما دوست داریم. فقط به این دلیل که"ما" فکر می کنیم این جوری درسته. کاری نداریم که دیگران چطور فکر می کنن. حتی گاهه این قدر گستاخ می شیم که دیگران رو مجبور می کنیم به اون چیزی که ما اعتقاد داریم اعتقاد داشته باشن و مثل ما فکر کنن و حتی مثل ما حرف بزنن.و اگه این کار رو نکنن تحقیرشون می کنیم:

"آنان كه سكوت برايشان تحمل ناپذير است، چون ديگران نمي توانند زبان واقعي دل را درك كنند راضي مي شوند كه زبان كوچه و بازار را براي سخن گفتن برگزينند." برداشت من اینه که گوینده ی این جمله آدم مغروری بوده. خودش رو خیلی بهتر از دیگران می دونسته!

در هر صورت بیا برای یه بار هم که شده، بشینیم فکر کنیم کدوم یکی از ما عجیبتریم. من یا تو؟

۳ نظر:

ناشناس گفت...

great,,,,,,

ناشناس گفت...

kamelan movafegham.montaha harchizi sare jash.

بلبل خانم گفت...

خوب همین دیگه، خیلی وقتا آدما در مورد جای چیزها توافق ندارن، در نتیجه هیچ وقت بااطمینان نمی شه گفت هر چیزی سر جاش هست یا نه!