۱۳۸۷ خرداد ۹, پنجشنبه

November 25, 2007_ برادرای عزیز عراقیمون



کافیه فقط قبل از سال 1380 به دنیا اومده باشی تا جمهوری اسلامی ایران به وسیله ی آموزش و پرورش و صدا و سیما و هر سازمان دیگه ای که می تونه مغزتو شست و شو بده ، این فرصت رو پیدا کرده باشه که تو مغز که هیچی، تو پوست و خون و تمام سلول های وجودت این رو حک کنه که عراق و عراقی آشغاله. تمام عراقیا ، مردم و بزرگ و کوچیکش، یه سری آدم های عقده ای وحشی هستن که تو این جنگ، هر بلایی که می خواستن و می تونستن، سر ما ایرانیا آوردن.
"پایان تاریکی" اسم یه فیلم سینماییه که "سید روح الله حسینی" مجری طرح و تهیه کننده ش بوده. خیلی جالبه که بدونید کل حرفی که این فیلم می خواست بزنه این بود که مردم عراق انسان هایی با احساس و خوب و خانواده دار و مسلمونین که اگه با ما جنگیدن، تقصیر فرمانده های کله شق و بی ادبشون بود. البته یه ذره تو ایمانشون هم ضعف دارن ولی خوب، آدمای خوبین. ( به هر حال از ایرانی با ایمان تر که نمی شه پیدا کرد!)
صحنه ی آخر فیلم هم غروب رو نشون می ده در حالیکه دو تا از سربازهای عراقی، دو تا سرباز ایرونی رو گذاشتن رو کولشون و دارن می برن که صد البته دوا درمونشون کنن.
خدای من! آخه اینا ما رو چی فرض کردن؟ گوسفند؟!! از وقتی که یادمه، این رو داشتن تو مغز ما فرو می کردن که عراقیا دشمن ما هستن. حتی اگه ما فراموش کنیم که شنیدیم چقدر سربازای عراقی، سربازای اسیر ایرونی رو زجر و شکنجه دادن و از نظر جسمی و روحی، ناقصشون کردن، اگه ما فراموش کنیم که شنیدیم اسیرای ایرونی رو می بردن تو شهرها و روستاهای عراق تا مردم عراق به ایرانیا سنگ بزنن و بدو بی راه بگن، اگه فراموش کنیم که شنیدیم وقتی وارد خاک ایران می شدن، نه تنها به پیر و جوون رحم نمی کردن که اگه دختری اسیرشون می شد، تجاوز بهش حتمی بود، اگه همه ی اینا رو فراموش کنیم، دیگه این قدر سنمون می کشه که جانبازا و شیمیایی ها رو با چشم خودمون ببینیم.
چرا این قدر راحت اجازه می دیم به شعور ما توهین کنن؟ کیه که در مورد وحشی بودن عراقیا شک داشته باشه؟(با استثناء ها کاری ندارم. استثناء همه جا هست. تو عراق هم حتما هست) اونا به خودشون رحم نمی کنن. ما جرای اون دختر بدبخت تو کردستان عراق رو همه ی ما می دونیم. اینا آدم های مهربون و رئوفی هستن که وقتی فرمانده ی پیرشون سرباز ایرانی رو می کشه گریه می کنن؟!!
نسل ما هرگز نمی تونه عراق رو به عنوان برادر خودش بپذیره، اما مطمئنا به بچه های ما این طور یاد داده خواهد شد که مردم عراق به اجبار صدام جانی تن به جنگ با ایران دادن. وگرنه قلبا حاضر نبودن یه تار مو از سر یه ایرانی کم بشه! این جوری جنگ هم کم کم فراموش می شه و انگار نه انگار توی 8 سال پدر ایران و ایرانی رو در آوردن که خدایی هنوز عده ای جانباز شیمیایی دارن زجر می کشن، بعد از این همه سال. پدری که پا می شه می ره جبهه شیمیایی می شه، و سال ها بعد، بچه ش هم به علت بیماری پدر، معلول به دنیا میاد!
نمی دونم شاید تا حالا درس "حماسه ی تحمیلی" رو هم از کتاب فارسی بچه های دبستانی حذف کرده باشن؛ به احتمال زیاد یه روز هم به نام نیکو کاری به برادرای عراقی تو تقویم ها اضافه می شه. در این صورت می شه انتظار داشت یه روزی اسرائیلی ها هم بشن برادرمون!
خدایا ما کی هستیم؟ چی هستیم؟ واقعا آدمیم؟ پس چرا شبیه مترسک هایی شدیم که دست یه عده دیگه دارن هدایت می شن؟

۲ نظر:

ناشناس گفت...

nazari nadaram.

ناشناس گفت...

راستش منم با نظرت راجع به اون مقاله ي دعواي رشتي موافقم.من تو خوابگاه همه جور آدم ديدم از هر فرهنگ و شهري. ولي جدا رشتيا يه چيز ديگن. اين نظر تمامه بچه هاي خوابگاست.